کسی که وقت سحر «الهیالعفو» میگه، از تمام مناسبتهای رایج زمانه، هر زمانهای، خارج میشه. خیالِ دیده شدن، که شاید تبِ بیدرمان این روزگاره، از اساس نفی میشه. نوک پیکان رابطه، جهتش تماماً عوض میشه. به سمتی میری که باید تمام جهتهای قبلی رو تغییر بدی، فراموششون کنی، حتی بهشون فکر هم نکنی. یک نیمنگاه هم کامت رو تلخ میکنه. حیات، حیات دیگهایه. مخ آدم آروم میگیره؛ چون دیگه قرار نیست نقشی اضافی داشته باشه. همونجایی قرار میگیره که باید. به قول علامهحسنزاده: «بیداری مِی تلخوش است، با هر کامیسازگار نیست». منی که دوست دارم دائم عضوی از جامعه، جامعهی هزارپاره، باشم، منی که عادت کرده نقشهای انتزاعی و میانتهی ایفا کنه، سخته براش تمام درها رو ببنده و خودش رو در یک تنهایی حبس کنه. تا طرف مقابلت هم از گنگی در بیاد و واضح بشه جونت بالا اومده. به قول یکی از اساتید که اولش مثل یک شبح به نظر میاد، کمکم میری جلوتر و بهتر میبینیش. خلاصه، باید تن داد، چارهای نیست. باید رفت.
استفاده از الفاظ رکیک و مبتذل در حین مکالمه (بددهنی) بازدید : 12
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 7:02